بلیط روسوب همینکه گره گوار سامسا از خواب آشفته پرید رختخواب خود به حشره تمام عیار عجیبی مبدل شده بود به پشت خوابیده و تنش مانند ذره سخت شده بود سرش را که بلند کرد مرتفع شد که شکم قهوه ای گنبد مانندی دارد که رویش را رگه هایی به شکل کمان تقسیم بندی کرده است لحاف که به زحمت بالای شکمش بند شده بود نزدیک بود به کلی بیفتد و پاهای او که به طرز رقت آوری برای تنهاش نازک می نمود جلو چشمش پیچ و تاب می خورد...